گهواره ی کودکیم
فروخت گهواره ی کودکیم را
آرامش گاه همه ی وجودم را
تنها یادگار سادگی
تنها سند دلدادگی
فروخت گهواره ام را
کنج خلوت آسمانیم را
آنجا بود که دستانم می رسید به ماه به ستاره
و هر چه دست نیافتنی بود در دنیا
از آنجا
بارها رفته بودم به معراج
تا آسمان هفتم
همنشین بودم در آن با فرشتگان
در آغوش می کشیدم تمام محبت را
می بوسیدم تمام عشق را
و زندگی می یافتم از آغوشی به نام مادر
فروخت گهواره ام را
مادر
کر شده ام گویی
دیگر سخن نمی گوید دیوار با من
چهار میخ شده پنجره ها
سوخته بالهای خیال
زبان عروسکهایم شده لال
از کار افتاده ماشینهای پلاستیکی
و بی گلوله تفنگهای چوبی
دیگر نمی خندد دخترک همسایه
با انار نارس هدیه داده شده
خشکیده گلهای باغچه
بویی نیست جز دود
دودِ سوختن کودکی های پیچیده در آلبوم
مادر
دیگر مرده ام
فروخت گهواره ی کودکیم را
همراهی به نامِ بزرگی
در پس کوچه های دنیای بی معرفت
و تنها رها کرد مرا
در برهوتی به نام زندگی
مادر
ای تمام عشق
بگیر دستانم را
کمی کودکی می خواهم
و گهواره ام را
که باز ببوسم عشق را
"سعید بحرالعلومی"