رویای بی بهانه
رویا
بر امواجِ آرامِ رود
قایقی میلغزید
آنجا که ابرهای سپید بر کوهسار نشستهاند
روی قایق
تو دیده بر هم نهاده بودی و در خواب
پروانهای روی شانهات
نشسته بود
و محوِ تو بود
امّا پروانه پَر زد و رفت
به سوی کوهستان
و من هنوز در اندیشهام
که آیا او
پروانه بود یا که
رویای بیبهانهی تو
که گریخت ...
"مریم رضای"